انتقال پیام در زمان گذشته ؟؟!!

امید وارم در این وبلاگ مطالب خوبی را بخوانید

انتقال پیام در زمان گذشته ؟؟!!


چگونگی انتفال پیام در زمان های گذشته...

در دوران داریوش کبیربرجهایی در سر تا سر پادشاهی هخامنشی ساخته شد که در آنها در این برجها سوراخهاییوجود داشت که شبها در آنها آتش افروجته می شد وبا بستن و باز کردن سوراخها و قطع ووصل روشنایی به برجهای همسایه علامت وخبر میرساندند . در این برجها دو نوع آتش یکیسفید و دیگری قرمز روشن میشد میتوان حدس زد که این علاعم به صورت خط ونقطه (درتلگراف)یا صفر و یک (کامپیوتر)کار برد داشته است به علت گستردگی وتنوع زبانی درحکومت داریوش در جریان انتقال یک پیام از تخت جمشیدتا یکی از نقاط مرزی کشورمخابره کنندگانی با زبانهای مختلف در بالای برجها قرار می گرفتند. احتمال دارداختراع خط 36 حرفی میخی (میخی فارسی باستان)به فرمان داریوش رخ داده باشد نخستینکتیبه ای که به این خط نوشته شده کتیبه بیستون است یکی از موارد جالب این خط وجودکوتاه نوشت در آن است .
مک لوهان معتقد است الفبای آوایی وسیله ای تکنیکی برای جدا کردنکلام،صداوحرکات از وجود انسان به هنگام خواندن یک معنی است که توجه بر روی حسبینایی متمرکز میشود و حواس دیگر غیر فعال می شود خط 36 حرفی داریوش همین خصلتهارا دارا بوده وقدرت انتقال انسان را از قبیله به حوزه غیر قبیله ای داشته است . ازاین برجها پس از سقوط هخامنشیان نیز استفازه میشده است حتی در دوره خلفای عباسیخطوط جدیدی در مسیر مکه تا بغداد ایجاد شد که به صورت مناره بودند .


کتیبه بیستون در گذشته های دورکنار راهی قرار داشت که از کنارکارکمیش در مصر شروع میشد و پس از عبور از بابل در بین النهرین به کنار دیواره کوهبیستون رسیده پس از همدان تا درهً کابل و از آنجا در امتداد رود سند تا درهً سندادامه داشت .در حقیقت این روزنامهً سنگی در کنار یک شاهراه بوده است روزنامه ای کهنسبتها در آن با نسبتهای طول و عرض روزنامه های امروزی مشابهت دارد با این تفاوتکه این روزنامه را به جای طول باید از عرض خواند در نیمه اول صفحه یک تصویر خبریچهار ستونی طراحی شده است در سمت راست سه ستون ودر چپ دو ستون مطلب است زیر تصویرنیز یک ستون مطلب چیده شده است البته به سه زبان عیلامی ،بابلی و پارسی .


کتیبه های سنگی در دانش ارتباطات مفهوم خاصی دارند؛ مک لوهان میگوید:رسانه های سنگی و سخت چون سنگ و لوح در واقع میتوانند زمان را حفط کنند چرا کهپایه ومحمل محکمی برای نوشته محسوب میشوند و با آنکه بیش از حد سرد هستند میتواننددوره های گوناگون را به هم پیوند دهند بر خلاف سنگ ولوح کاغذ را میتوان رسانه گرمدر نظر گرفت که فضا را به گونه خطی وافقی طی میکند و میتواند امپراتوریهای سیاسیوتنوعات مختلف را حفظ کند وبه طریقی آنها را به هم مربوط کند داریوش با کپی کردنمتن کتیبه بر روی کاغذ و انتقال آن به وسیله پیک از هر دو خصلت استفاده کرد .
متن بیستون سخنرانی مردی است که می خواهد بامخاطبانی در تمامی طولتاریخ سخن بگوید :من داریوش ،پادشاه بزرگ ،پادشاه ایران ،پادشاه کشورها،پسرویشتاسب ،نوهً آرشام هخامنشی هستم بقیهً متن به صورت سوم شخص است داریوش شاهمیگوید :.... این آغازهای تکراری سبب شده که مرز سطرها و پاراگرافها کاملاٌ جدا ازهم دیده شود مک لوهان این خصلت را نشانهً خروج از کهکشان شفاهی دانسته و آن را درآثار شکسپیر دیده است .
محتوای رونامهً بیستون پروپاگاندای ژرفی مبتنی بر طرد دشمن خارجی،تلاش برای دستیابی به اقتصادی سالم و طرد دروغ است او میگوید اهورامزدا مرا یاریکرده سبک پروپاگاندای داریوش فراگردی است تحت تاً ثیر زمینهً تاریخی ـ اجتماعی کهمیراثی را ایجاد کرده که هم بر انگیزشهای پروپاگاندیست و هم بر شیوهً ارتباطی اوتاًثیر می گذارد .
در منابع تورات آمده است که هخامنشیان برای هر ایالتی با خط آن ایالتو برای هر ملتی با زبان همان ملت چیز مینوشتند .


در دورهً داریوش مهمترین عنصر گریز از مرکز،تنوع زبان و مهمترین عنصرتمرکز گرا پول مشترک بوده است . پول مشترک سوای جنبه های اقتصادی آن از نظرارتباطی دارای اهمیت است زیرا گر چه پیام تصویری و مکتوب روی سکه ها بسیار کوتاهاست بالا بودن تیراژسبب میشود که نقش پیام رسانی سکه بالا باشد . ادعا میشود که دردورهً داریوش نوعی روزنامه بر روی الواح گلی منتشر میشده است .
قبل از داریوش کورش نیزدست به ابداعات ارتباطی زده بود مورخان او رابنیان گذار پست در ایران میدانند به دستور او میان پاسارگاد و دریای اژه 111ایستگاه اسبی دایر شده بود با رابطه ای منظم وداعمی بین پایتخت و متصرفات .

c c c

اسکندر پس از فتح استخردستور داد تمام کتیبه ها را منهدم کنند وتمامنسخه ها و مطالب علمی را به یونانی ترجمه کرده و آنچه را به فارسی بود بسوزانند.


فصل سوم : تکثیر پیام
مانی پسر فتق منتسب به اشکانیان بود بعد از روی کار آمدن ساسانیانآنها به مداین کوچ کردند پدر او به فرقه ای مذهبی به نام مغتثله پیوست و او را نیزبا خود برد. مانی ادعا میکند که در سن دوازده سالگی وحی بر او نازل شده و به اوگفته که از مغتثله خارج شود او در سن 24 سالگی ادعای پیامبری کرد مانی آغازگرتکثیر پیامهای واحد در تیراژبالا وبا توزیع گسترده در جهان بوده است .او تمام طولزندگی خود را در سفر بود و پیامهای خود را به صورت مکتوب و مصور انتقال میداد مانیگروههای مذهبی خود را که متشکل از دبیران ،کتاب نگاران،منشیان واحتمالاٌنقاشان بودرا به نقاط مختلف اعزام میکرد او کتابهای خود را با تصاویر وخطهای زیبا می آراستبدین گونه هم جلب توجه میکرد و هم مطالب مشکل دین خودرا آسان نشان میداد وهمبیسوادان براحتی مطالب او را میفهمیدند .
دکتر محسنیان راد معتقد است مانی مخترع اولین شیوه چاپ است او برایتکثیر مطالب دین خود به چاپ نیازمند بود مطالب او احتمالاٌ بر روی سنگ حک، سپس بادوده آغشته و مکرراٌاستفاده میشد مدارکی در دست است که نشان میدهد مانویانی که بهچین مهاجرت کرده بودند از فن چاپ و کلیشه استفاده میکردند. آنها موعظه گرانی بسیارخوب و تعلیم دهنده های ساده گویی بودند در متون پیدا شده مانویان نورقان شعرفراوان به دست آمده است عاقبت اودر سن احتمالاٌ56 سالگی مورد غضب بهرام ساسانیقرار گرفت وبه صلیب کشیده شد از آن پس هیچ کس حق نداشت در مورد کیش مانی حرفی بزندتمام کتابها و آثار مانویان سوزانده شد به همین دلیل اکنون هیچ سندعینی در ایرانبرای اثبات وجود چاپ درزمان مانی در دست نداریم. مانویان همچنین مورد غضببوداییان،مسیحیان و پادشاهان وقت خویش قرار گرفتند پیروانشان کشته و اثارشانسوزانده شد.

اما شرایط ارتباطی در دوران ساسانیان:مانی را می توان تواناترینسازمان دهنده پروپاگاندا و تبلیغات مسلکی و همچنین بزرگترین سازمان دهندهتکثیرمکتوب پیام تا آن دوران دانست .
در دوره ساسانیان یکی از سنتهای رایج،ثبت رویدادهای مهم بود که قطعاٌبیش از آنکه هدف تکثیر پیام باشد آرشیو آن مد نظر بوده است در دربار ساسانی،روزنامه ای شبیه اکتادیورنا (رویدادهای روز)که در دهه 50 قبل از میلاد در روممنتشر میشد تهیه و میان مقامات روحانی و نظامی توزیع میشد .بنیان گذار سلسلهًساسانیان برای جبران تاًثیر حمله اسکندر به کتابهای مربوط به دوران هخامنشیاندستور تکثیر دستی نسخ نایاب را داد .

به طور كلي در مباحث مربوط به دوران باستان، آنچه بيش از همه ميتواند مورد استناد و اطمينان آور باشد، آثار به جا مانده از آن دوران است. تماميكساني كه مدعي وجود اين «شبكه اطلاع رساني»اند بايد بتوانند آثار آن را به همگاننشان دهند. در كتاب حاضر با اتكا به برخي «نقل قول ها از منابع ديگر» وجود چنينشبكه اي مطرح و بلكه اثبات گرديده است. به عنوان نمونه: «منابع مي گويند اين برجها از دو مبدأ، يكي ايستگاه شوش و ديگري ايستگاه همدان، به اطراف كشور و با فاصلههاي منظم در مناطقي كه تپه هاي طبيعي وجود داشت، كشيده شده بود و در نقاط ديگر كهكوه و تل هاي طبيعي يافت نمي شد، از برج استفاده مي كردند.»(ص84) اما هيچ نقشه ونشانه اي عيني از «خط سير» اين برجها كه دال بر وجود يك شبكه ارتباطي باشد به دستداده نشده است؛ زيرا چنين نشانه هايي وجود ندارد و تنها معدودي برج با معماري هايمتفاوت و به صورت بسيار پراكنده در گوشه و كنار سرزمين ايران هست كه بر مبناي آنهانمي توان وجود هزاران كيلومتر شبكه ارتباطي و اطلاع رساني نوري را به اثباترسانيد. اين مقدار آثار و شواهد و قرائن حداكثر مي توانند بيانگر آن باشند كه اينبرج ها در پاره اي مراسم مذهبي يا براي ديده باني يا ارسال علائم هشدار دهنده درمحدوده اي خاص- و نه به صورت شبكه انتقال پيام- كاربرد داشته اند. حتي اگر گزارشمورد نظر نويسنده محترم را در مورد منطقه روستاي قره قوزي در 15 كيلومتري شهركلاله در استان گلستان كه حكايت از وجود «مجموعه اي بسيار عجيب، مركب از صدهامناره سنگي... كه همگي آنها بر قله ها و خط الرأس كوه ها قرار دارند» در نظر داشتهباشيم، باز نمي توان از اين مجموعه تعبير به شبكه انتقال پيام كرد، زيرا همان گونهكه نويسنده خود توضيح مي دهد و در تصوير 6/2 صفحه 98 نيز كاملاً مشخص است، فاصلهاين برجها از يكديگر به اندازه اي كوتاه است كه نظريه بهره گيري از آنها را براياين منظور منتفي مي كند. در واقع تجمع «صدها مناره سنگي» در يك منطقه روستايي، بههيچ وجه نمي تواند بيانگر يك خط انتقال پيام باشد؛ لذا بايد در مورد فلسفه وجوديآنها، گمانه هاي ديگري را مد نظر داشت.

يكي از فرضيات جالبي كه دكتر محسنيان راد در مورد نحوه انتقال پياماز طريق برج هاي مزبور مطرح مي سازد بهره گيري از نوعي الفبا يا كد مشابه مورس درآن دوران است و به اين ترتيب راهي براي انتقال «پيام هاي كوتاه و متنوع» فراهممي¬آيد. اما ايشان خود به پاره اي از مسائل و مشكلات موجود در اين زمينه، از جملهوجود اقوام با زبانهاي گوناگون در سرزمين وسيع و چند مليتي ايران دوران داريوشواقف است.(ص88) با اين وجود براي آن كه فرضيه مزبور در همان ابتداي مطرح شدن،ابطال نگردد ايشان چنين فرضي را مطرح مي سازد كه «... كافي بود كه دريافت كنندهبرج مقابل، علائم دريافتي را بر روي پاپيروس ضبط و پس از پايان دريافت علائم، حتيبدون آن كه مفهوم آن ها را بداند، عيناً براي برج بعدي تكرار مي كرد.»(ص88) امااين نتيجه گيري نه تنها گره گشا نيست بلكه خود گره محكمي بر اين مسئله مي زند: اگرمسئولان برجهاي مزبور مفهوم پيام دريافتي را نمي دانستند، چگونه درمي يافتند كهبايد اين پيام را به دست حاكم محلي خود برسانند يا آن را به برج بعدي منتقلنمايند؟ به هر حال پيام مزبور تا كجا مي بايست منتقل شود و گيرنده نهايي آن چگونهمشخص مي شد؟ از طرفي اگر مشكل وجود زبانهاي مختلف را در مناطق مختلف امپراتوريهخامنشي در نظر داشته باشيم، و در كنار آن برخي مشكلات ديگر را نيز مورد توجه قراردهيم، آن گاه انتقال پيام از طريق «انتقال علائم صوتي» (ص188) به گونه¬اي كهنويسنده محترم آن را با استناد به برخي منابع عنوان مي¬دارد؛ «بريان به نقل ازهرودوت مي¬نويسد كه جوانان پارس را براي تقويت صدا، ريه¬ها و سينه¬هايشان تمرينمي¬دادند.»(ص189)؛ با غوامض بسياري مواجه مي¬گردد. اگر حداكثر برد صداي انسان رابا گشاده دستي فراوان پانصد متر فرض كنيم، براي انتقال يك پيام در يك مسير دويستكيلومتري، به چهارصد نفر نيرو نياز خواهد بود كه در دشت و بيابان و كوه و جنگلمستقر شوند. گذشته از چگونگي تداركات و پشتيباني اين افراد و هزينه اقتصادي آن وفارغ از اختلاف زبان و گويش در مناطق مختلف، وجود احتمال بسيار بالا در خطاي سامعهبويژه در فواصل طولاني، بي آنكه شنونده خود متوجه خطا شود، اين پيامد را در انتقالصوتي پيام به دنبال دارد كه چه بسا محتواي پيام در طول مسير به دليل اشتباهاتي كهدر دريافت و فهم آن توسط نفرات روي مي¬دهد، بكلي دگرگون شود. بنابراين بايد گفت دراين زمينه نيز بايد به كاركرد كاملاً محدود و موردي اين نحوه انتقال پيام بويژه ازطريق صداي انسان قائل باشيم.

استناد به منابع يوناني نيز نمي تواند برهان قاطعي بر وجود اين قبيل«شبكه پيام رساني» در عرصه امپراتوري داريوش به حساب آيد، چرا كه بحثهاي فراوانيپيرامون صحت و سقم بسياري از مطالب مندرج در آنها و حتي اصالت برخي از اين منابعوجود دارد. با اين همه اگر نكته نقل شده از «منابع يوناني» را مبني بر اين كه «آتشاز منتهي¬اليه [سرزمين] شاهنشاهي تا شوش و اكباتان پي درپي افروخته مي شد. اينسازماندهي چنان كامل بود كه شاه بزرگ از هر چيز تازه اي كه در آسيا روي مي داد،همان روز مطلع مي شد»(ص84) بپذيريم، بلافاصله فرضيه كهكشان انحصاري دارماني برايانسان ايراني زير سؤال مي رود. آيا يونانياني كه در آن دوران جزو ملل متمدن بهشمار مي رفتند و حتي به گفته بريان «براي اين فن نام پيرستيك را انتخاب كردهبودند»(ص84) با مشاهده اين فن و ميزان كارآيي آن، قادر نبودند بلافاصله آن را بهكار گيرند؟ بي شك طرح ادعاي عدم توانايي يوناني ها براي فهم و جذب اين تكنولوژي،به حدي آغشته به تعصبات ملي خواهد بود كه نمي توان آن را پذيرفت؛ بنابراين راهي جزاين باقي نمي ماند كه اگر قائل به وجود چنين فن آوري اي در ايران باشيم با توجه بهكارآمدي بالاي آن و اطلاع يوناني ها از اين مسئله، همزمان يا با فاصله زماني بسياركوتاهي، بايد يونانيان را نيز بهره مند از آن بدانيم. اگر اين فرض را بپذيريم،نخستين پيامد آن نفي انحصاري بودن كهكشان دارماني براي انسان ايراني است و اين كهانسان يوناني نيز در فاصله ميان دو كهكشان شفاهي و گوتنبرگ، كهكشان ديگري را بههمان كيفيت كهكشان دارماني درك كرده است. بنابراين فرضيه اصلي نويسنده محترم ابطالمي گردد.

البته اگر اندكي درباره موضوع فوق تأمل كنيم، دو مسئله جدي پيش رويما قرار مي گيرد. اگر يونانيان از شبكه اطلاع رساني نوري در حوالي همان دوران بهرهمي گرفتند اولاً بايد در «منابع يوناني» علاوه بر اشاره به وجود اين شبكه درامپراتوري ايران، به طريق اولي به وجود آن در امپراتوري يونان نيز تصريح مي شد،ثانياً آثار برج هاي خبررساني نوري در آن مناطق نيز مشاهده مي گرديد. حال اگرهيچيك از اين موارد موجود نيست و چنين نتيجه مي دهد كه در يونان از اين فن آوريارتباطي بهره گرفته نمي شده است، پس ناگزير بايد نبود اين فن آوري را در ايران نيزبپذيريم، چرا كه با توجه به مرتبت يوناني ها در علوم عقلي و نيز فنون نظامي ومملكت داري در آن دوران و از سوي ديگر رقابتها و جنگهاي طويل المدت شان باايرانيان- كه نياز آنها را به فنون ارتباطي كارآمد و سريع صدچندان مي ساخت- نميتوان دليل قانع كننده اي براي عدم به كارگيري اين فن از سوي آنان اقامه كرد.
اگر كهكشان دارماني را به گفته نويسنده محترم تركيبي از دو واژه«داريوش» و «ماني» به حساب آوريم، مي توان پنداشت كه هدف ايشان از توقف در كناركتيبه بيستون و ارائه توضيحات مفصل دربارة آن، بايد بيان دوراني تازه يا به تعبيرديگر شروع فصل جديدي در سير تحول ارتباطات در ايران باشد كه نويسنده محترم آن را«كهكشان دارماني» ناميده است. اما سؤال اينجاست كه چه اتفاق جديد يا ابداع واختراع خاصي در اين دوره صورت گرفته است كه بر مبناي آن مي توان خلق يك كهكشانجديد و ورود انسان ايراني به آن را اعلام داشت؟ اگر از هر يك از دو جنبه «مشخصاتفني» يا «فعاليتهاي پروپاگاندايي» (تبليغات سياسي- مسلكي) به اين قضيه نگاه كنيم،سابقه آن - چه در محدوده سرزميني ايران و چه در ديگر مناطق و سرزمينها- به حداقلدو هزار سال پيش از عهد داريوش بازمي گردد. نويسنده محترم خود نيز به اين مسئلهاذعان دارد: «اگر به ياد آوريم كه داريوش هنگام ساخت كتيبه بيستون، خاطره اقامت دركشور مصر و آثار هنري آن را در حافظه خود داشته و به راحتي مي توانسته از هنرمندانآن كشور كه مستعمره و در اختيار او بوده اند، استفاده كند، بيشتر شگفت زده مي شويمكه چگونه وي به جاي تقليد از آن آثار به مراتب زيباتر، با به كارگيري سبكي مشابهصفحه بندي امروزين روزنامه ها، به بيان وقايعي پرداخته كه به خلاف خصلتي كه مكلوهان به كتيبه هاي سنگي داده، كاملاً در برگيرنده زماني خاص بوده است.»(ص107)بنابراين بكارگيري كتيبه هاي سنگي از سده ها و هزاره هاي پيش از داريوش نيز مرسومبوده و عمدتاً به فرمان پادشاهان و حكام براي ثبت پيروزيها و فتوحات و نيز فرامينآنها به كار مي رفته اند. از جمله، در اين زمينه مي توان به كتيبه موجود در منطقهسرپل ذهاب اشاره كرد كه گيرشمن درباره آن توضيحاتي ارائه كرده است: «نقش برجستهديگري كه اهميت آن بيشتر است، در دو نسخه، در بالاي صخره و مدخل دهكده جديد «سرپل»حجاري شده است. اين نقوش شاه اتوباني ني پادشاه لولوبي را نشان مي دهد با ريشيطويل و مربع، كلاهي مدور، جامه اي كوتاه، مسلح به كماني و قسمي تبر بدوي، او پايخود را بر دشمني كه بر زميني افتاده نهاده است. در برابر او ربة النوع ني¬نيايستاده، با كلاهي بلند و جامه اي پشمين و پرزدار و شرابه دار كه تا پاي وي مي رسدو او يك دست به سوي شاه دراز كرده، و در دست ديگر انتهاي طنابي را گرفته كه درنسخه فوقاني دو اسير را - و در نسخه تحتاني شش اسير را به هم بسته و همه آنانبرهنه اند و دستهايشان از عقب بسته شده. كتبيه اي به زبان اكدي از ارباب انواعمتعدد - كه غالب آنها اكدي هستند - ضد دشمنان ياري مي جويد.»(ر.گيرشمن، ايران ازآغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، تهران، انتشارات شركت علمي و فرهنگي، چاپ سيزدهم،1380، صص42-41) اگر به توصيفي كه گيرشمن از كتيبه مزبور ارائه مي دهد (و نيز تصويراين كتيبه در صفحه 43 كتاب وي) خوب توجه كنيم مي بينيم كه بسياري از نمادهاي بهكار گرفته شده در اين كتيبه متعلق به هزاره سوم قبل از ميلاد با كتيبه بيستونداريوش در نيمه هزاره اول قبل از ميلاد، مشترك هستند: دشمن افتاده به پشت بر رويزمين، پاي پادشاه مقتدر بر روي سينه دشمن، رب النوع ياري دهنده و حامي پادشاه،اسيران دست بسته از پشت، ابعاد بزرگتر تصوير پادشاه به نسبت اسيران، ابزار جنگ(كمان و تبر در كتيبه ذهاب، و كمان و نيزه در كتيبه بيستون) و در نهايت سنگ نبشتهدر كنار تصوير كه راوي پيروزي پادشاه و ياري جستن او از رب النوع براي پيروزيهايبيشتر است. با توجه به اين گونه شباهتهاي متعدد، اين گمانه بشدت قوت مي يابد كهكتيبه بيستون الگوبرداري شده از كتيبه ذهاب است. اما حتي اگر اين گمانه رانپذيريم، در اصل موضوع هيچ تأثيري ندارد؛ چرا كه به وضوح روشن است نقر كتيبه باويژگيهاي فني و پروپاگاندايي آن، حداقل دو هزار سال قبل از زمان داريوش، در ايرانسابقه داشته است. البته كاملاً پيداست كه كتيبه بيستون به لحاظ فني، شيوه هايپروپاگاندايي و گستره پيام رساني(به سه زبان) پيشرفته تر از كتيبه ذهاب است، امابا اين همه به هيچ وجه نمي توان آن را يك فصل نو و سرآغاز يك كهكشان جديد به حسابآورد. كما اينكه اگر نخستين برگه هاي چاپي را با اوراق چاپ شده كنوني مقايسه كنيم،از جنس كاغذ گرفته تا نوع حروف و تكنيك چاپ، تفاوتهاي بسياري ميان آنها مي توانمشاهده كرد، اما به هرحال هر دوي آنها در زيرمجموعه صنعت چاپ، دسته بندي مي شوند.كتيبه بيستون نيز گذشته از برخي تغيير و تحولات ظاهري نسبت به كتيبه ذهاب، هيچتحول بنيادي در صنعت ارتباطات آن دوران به وجود نياورده است و طبعاً در همينمجموعه جاي مي گيرد. بنابراين سؤال اينجاست كه چرا ورود اقوام ايراني - فارغ ازارزش گذاري هاي مثبت و منفي در مورد آنها - به كهكشان مورد نظر دكتر محسنيان راد،به درازاي دو هزاره به تعويق انداخته مي شود؟ آيا براستي مي توان دو هزار سالسابقه تمدني در حوزه ارتباطات را در اين سرزمين ناديده گرفت؟

 



از سوي ديگر ورود دكتر محسنيان راد به حواشي تاريخي، فرهنگي، سياسي واجتماعي دوران داريوش به «پيروي از خط مشي ارائه شده جووت و مك لوهان»، سير مطالبكتاب را به عرصه اي بسيار بحث برانگيز و دراز دامن مي كشاند كه در اينجا به اختصاربه آن مي پردازيم. بحث ايشان در اين زمينه چنين آغاز مي شود: «متن روزنامة سنگي بهوضوح نشان مي دهد كه داريوش «دروغ» را مصيبت بزرگي براي جامعة خود مي داند. محورقرار گرفتن دروغ در اين كتيبه، نقشي است كه دروغ در ايجاد يك آشفتگي سهمگين، آن همدر حد سقوط هخامنشيان، ايفا كرده است. به روايت كتيبه، دو واقعة پشت سر هم چنينبوده: 1- قتل برديا، يكي از دو پسر كورش به فرمان برادر كمبوجيه در خفا، 2- كودتاو ايفاي نقش بردياي دروغين از سوي يك روحاني مجوس.»(صص114-113) به دنبال آن،نويسنده محترم با بهره گيري از منابع مختلف تاريخي درصدد توضيح و تشريح اين وقايعبه همراه پاره اي ديگر از مسائل مربوط به دوران هخامنشيان برمي آيد.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : امیر سجاد قدم زاده
تاریخ : پنج شنبه 7 بهمن 1395
زمان : 9:36 قبل از ظهر


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.